- پدید کردن
- آشکار کردن هویدا کردن ظاهر کردن ابراز و اظهار کردن شرح انصراح
معنی پدید کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آلوده و ناپاک کردن نجس کردن چرک کردن شوخگن کردن
Intensify
усиливать
intensivieren
посилювати
intensyfikować
intensificar
intensificare
intensificar
intensifier
intensiveren
तीव्र करना
memperhebat
להגביר
yoğunlaştırmak
kuimarisha
ทำให้เข้มข้นขึ้น
তীব্র করা
شدت دینا
کندن پر مرغ یا افکندن آن درآب گرم
روانه کردن، پنهان شدن روانه کردن، خود را غایب کردن پنهان شدن
آشکار کردن هویدا کردن ظاهر کردن ابراز و اظهار کردن شرح انصراح
ایجاد کردن پیدا کردن ظاهر کردن انشا تولید، ممتاز و مشخص کردن
هویدا گشتن پیدا گشتن آشکار شدن نمودار گردیدن، بوجود آمدن خلق شدن، معلوم شدن مرئی شدن، طلوع کردن طالع شدن، یا پدید آمدن بامداد ین. پیدا شدن (زهره و عطارد) پیش از طلوع آفتاب در مشرق. طلوع صباحی مقابل پنهان شدن بامدادین
مثل پدر دلسوزی کردن: در حق فلان پدری کن
خداحافظی کردن وداع کردن ترک کردن بدرود کردن
ایجاد کردن، احداث
جورکردن
کوشش کردن
حکایت کردن