جدول جو
جدول جو

معنی پدید کردن - جستجوی لغت در جدول جو

پدید کردن
آشکار کردن هویدا کردن ظاهر کردن ابراز و اظهار کردن شرح انصراح
تصویری از پدید کردن
تصویر پدید کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پلید کردن
تصویر پلید کردن
آلوده و ناپاک کردن نجس کردن چرک کردن شوخگن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شدید کردن
تصویر شدید کردن
Intensify
دیکشنری فارسی به انگلیسی
तीव्र करना
دیکشنری فارسی به هندی
ทำให้เข้มข้นขึ้น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ارید کردن
تصویر ارید کردن
کندن پر مرغ یا افکندن آن درآب گرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعید کردن
تصویر بعید کردن
روانه کردن، پنهان شدن روانه کردن، خود را غایب کردن پنهان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدیدار کردن
تصویر پدیدار کردن
آشکار کردن هویدا کردن ظاهر کردن ابراز و اظهار کردن شرح انصراح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدید آوردن
تصویر پدید آوردن
ایجاد کردن پیدا کردن ظاهر کردن انشا تولید، ممتاز و مشخص کردن
فرهنگ لغت هوشیار
هویدا گشتن پیدا گشتن آشکار شدن نمودار گردیدن، بوجود آمدن خلق شدن، معلوم شدن مرئی شدن، طلوع کردن طالع شدن، یا پدید آمدن بامداد ین. پیدا شدن (زهره و عطارد) پیش از طلوع آفتاب در مشرق. طلوع صباحی مقابل پنهان شدن بامدادین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدری کردن
تصویر پدری کردن
مثل پدر دلسوزی کردن: در حق فلان پدری کن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدرود کردن
تصویر پدرود کردن
خداحافظی کردن وداع کردن ترک کردن بدرود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدید آوردن
تصویر پدید آوردن
ایجاد کردن، احداث
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ردیف کردن
تصویر ردیف کردن
جورکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدیت کردن
تصویر جدیت کردن
کوشش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدیث کردن
تصویر حدیث کردن
حکایت کردن
فرهنگ لغت هوشیار